چارده ساله بتی بر لب بام / چون
مه چارده در حسن تمام
بر سر سرو، کله گوشه شکست / بر
گل از سنبل تر سلسله بست
داد هنگامهی
معشوقی ساز / شیوهی جلوهگری کرد آغاز
او فروزان چو مه و کرده هجوم
/ بر در و بامش اسیران چو نجوم
ناگهان پشت خمی همچو هلال / دامن
از خون چو شفق مالامال
کرد در قبلهی
او روی امید / ساخت فرش ره او موی سفید
گوهر اشک به مژگان میسفت
/ وز دو دیده گهر افشان میگفت:
کای پری با همه فرزانگیم / نام
رفت از تو به دیوانگیم
نظر لطف به حالم بگشای / ریگ
اندوه ز جانم بزدای
نوجوان حال کهن پیر چو دید /
بوی صدق از نفس او نشنید
گفت کای پیر پراکندهنظر
/ روبگردان، به قفا باز نگر
که در آن منظره، گلرخساریست
/ که جهان از رخ او گلزاریست
او چو خورشید فلک، من ماهم /
من کمین بندهی او، او شاهم
عشقبازان چو جمالش نگرند / من
که باشم که مرا نام برند
نیز بیچاره چو آن سو نگریست
/ تا ببیند که در آن منظره کیست
زد جوان دست و فکنداز بامش /
داد چون سایه به خاک آرامش
کانکه با ما ره سودا سپرد / نیست
لایق که دگر جا نگرد
هست آیین دوبینی ز هوس / قبلهی
عشق یکی باشد و بس
- - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دریغا که بی ما بسی روزگار /
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و مرداد و اردیبهشت
/ بیاید که ما خاک باشیم و خشت
- - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی
تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو
کردم
شعار(پرده)چو دیدم سیاه ، دست
تمنا
دراز جانب شعر سیاه موی تو کردم
چو حلقه ی در کعبه به صد نیاز
گرفتم
دعای حلقه ی گیسوی مشکبوی تو
کردم
نهاده خلق حرم ، سوی کعبه روی
عبادت
من از میان همه ، روی دل به سوی
تو کردم
مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو
کامی
طواف و سعی که کردم به جست جوی
تو کردم
به موقف عرفات ایستاده خلق ،
دعا خوان
من از دعا لب خود بسته ، گفت
و گوی تو کردم
فتاده اهل فتی در پی منی و مقاصد
چو (جامی) از همه فارغ من آرزوی
تو کردم