قصه نان و دندان
همیشه همان قصه ی نان و دندان / دو چشمان گریان ، شکم های بی نان
بسی گونه ها سرخ سیلی و سرما / و جنگ جگر ، با سر تیز دندان
تهی از طعام اندرون ها ، پر از نور / زبان بسته با معده هایی سخندان
دلی خون ز پژواک فریاد اندوه / لبانی که وامانده حیران و خندان
تحمل ، توکل ، رضایت ، رعایت / و مردن از این راه حل های آسان
دعاهای درمانده از استجابت / سر سفره هامان فقط شور ایمان
نصیحت گران در چراگاه گفتار / خطیبان والا ، خطاهای پنهان
عدالت عصایی که (موسی) ندارد / مسیحای مرهم ، چلیپای درمان
عجب بوستانی پر از سرو واهی / پر از بید مجنون سر در گریبان
(فکوری) چها می رود بر زبانت؟ / ندیدی مگر سربداران فراوان
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 15:11 توسط مهـــدی
|