همیشه همان قصه ی نان و دندان / دو چشمان گریان ، شکم های بی نان

بسی گونه ها سرخ سیلی و سرما / و جنگ جگر ، با سر تیز دندان

تهی از طعام اندرون ها ، پر از نور / زبان بسته با معده هایی سخندان

دلی خون ز پژواک فریاد اندوه / لبانی که وامانده حیران و خندان

تحمل ، توکل ، رضایت ، رعایت / و مردن از این راه حل های آسان

دعاهای درمانده از استجابت / سر سفره هامان فقط شور ایمان

نصیحت گران در چراگاه گفتار / خطیبان والا ، خطاهای پنهان

عدالت عصایی که (موسی) ندارد / مسیحای مرهم ، چلیپای درمان

عجب بوستانی پر از سرو واهی / پر از بید مجنون سر در گریبان

(فکوری) چها می رود بر زبانت؟ / ندیدی مگر سربداران فراوان