شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت

به گریه گفتمش آری: ولی چه زود گذشت

 

بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید،

بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود گذشت

 

شبی به عمر ، گرم خوش گذشت آن شب بود

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

 

چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت،

شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت

 

گشود بس گره آن شب ز کار بسته ی ما

صبا چو از برِ آن زلف مشک سود گذشت

 

مراست عکس تو یادآور سفر، آری

چسان توانم ازین طرفه یادبود گذشت

 

غمین مباش و میندیش ازین سفر که ترا،

اگرچه بر دل نازک غمی فزود گذشت...