مستزادی دلکش و شیوا از سید عبدالله خان اتابکی
ماه بر آنند که چون روی توست ؛ ادعاست
مشک ستایند که چون روی توست ؛ این خطاست
آنکه قد دلکش رعنای توست ؛ ای تذرو
گفته که چون قامت دلجوی توست ؛ نارساست
هر مه نو چند شبی را هلال ؛ با ملال
روی نماید که چو ابروی توست ؛ بدنماست
آنکه چنین گفت که یاقوت ناب ؛ ز آب و تاب
هر گهر لعل سخنگوی توست ؛ کم بهاست
هیچ ندانی که ز هر صبحدم ؛ ای صنم
باغ پر از عطر تو و بوی توست ؛ از صباست
خلد برین هم اگر ای رشک هور ؛ بی قصور
آب و هوایش چو سر کوی توست ؛ باصفاست
با همه جور و ستم ای بی نظیر ؛ گر امیر
روی دلش از همه کس سوی توست ؛ باوفاست
+ نوشته شده در جمعه سی ام تیر ۱۳۹۱ ساعت 2:49 توسط مهـــدی
|