ماه بر آنند که چون روی توست ؛ ادعاست

مشک ستایند که چون روی توست ؛ این خطاست

آنکه قد دلکش رعنای توست ؛ ای تذرو

گفته که چون قامت دلجوی توست ؛ نارساست

هر مه نو چند شبی را هلال ؛ با ملال

روی نماید که چو ابروی توست ؛ بدنماست

آنکه چنین گفت که یاقوت ناب ؛ ز آب و تاب

هر گهر لعل سخنگوی توست ؛ کم بهاست

هیچ ندانی که ز هر صبحدم ؛ ای صنم

باغ پر از عطر تو و بوی توست ؛ از صباست

خلد برین هم اگر ای رشک هور ؛ بی قصور

آب و هوایش چو سر کوی توست ؛ باصفاست

با همه جور و ستم ای بی نظیر ؛ گر امیر

روی دلش از همه کس سوی توست ؛ باوفاست