یحیی سمیعیان متخلص به ریحان
اندر آن ملک که روی آوَرد ادبار همی / گردش کار پریشیده به ناچار همی
ذلت و فقر و پریشانی با جهل و نفاق / رو نمایند به او جمله به یکبار همی
چون چنین گردد ناچار شود حال تباه / ملک را کار شود یکسره دشوار همی
ای عجب بنگر امروز که در کشور جم / رو نموده ست ز هر جانب ادبار همی
مردم او همگی گشته بداندیش چنانک / می نجویند به جز کینه و آزار همی
مردمی رخ بنهفته ست ازین شهر ودیار/جز همه مکر وفسون نیست نمودار همی
نام ایران شده از بدمنشیِ اهل وطن / در همه روی زمین خوار و سبکبار همی
رنجه میگردد پیوسته دل مام وطن / چه ز کردار بد ما چه ز گفتار همی
یک وطن خواه نیابی که زاندوه وطن / در دل اندرش نباشد غم و تیمار همی
نی خطا گفتم زآنرو که در این ملک امروز / نبود هیچ وطن خواه پدیدار همی
وه که امروز نمی بینی در کشور جم / جز گروهی همه نابخرد و بدکار همی
ای دریغا که برفت از کف سررشته کار / عاقلانرا همگی تیره شدافکار همی
بد نمائیم و ز بد حاصل نیکو طلبیم / زین عجب تر نفتد هیچ کجا کار همی
حاصل کرده ی بد هرگز نیکو نشود / خار خرما نه و خرما نشود خار همی
گر ز هر سوی بلا بارد بر ما نشگفت / زانکه ما جمله بدانیم سزوار همی
این زمان باید کوشید به آبادی ملک / گر چه اندیشه آن باشد دشوار همی
وهله اول باید که در این ملک قدیم / منقلب گردد کلیه اطوار همی
رو نخستین سوی اصلاح اداری آریم / تا شود رکن امور از بن ستوار همی
برگزینیم همی از پی آرایش ملک / مردمانی همه دانشور و هشیار همی
بی چنین مردم هرگز نشود کار درست / طالع خقته نمی گردد بیدار همی
هر یک از بهر وطن با دل و جان کار کنیم / گرد غفلت بزدائیم ز رخسار همی
چون چنین گردد آباد شود این کشور / باز گرددش همه گمشده آثار همی
صیت آزادگیش در همه آفاق رود / نخل امیدش پیوسته دهد بار همی
خسروش کامروا گردد و شاهان جهان / همه جویند ز درگاهش زنهار همی
راه این است و جز این نیست رهی بهر نجات / رهروان را همه دادار نگهدار همی
***
شعری از وثوق الدوله درجواب این شعر شیوا ایراد شده بود که ذیلا درج میشود:
آفرین باد به ریحان که به نیروی خرد / نیک پی برده به کیفیت اسرار همی
هست اصلاح ادارات کلید در گنج / لیک خفته ست بر این گنج بسی مار همی
مارها مفتخورانند که هر لحظه شوند / بتدابیر و حیل داخل هر کار همی
سائسی باید دانا و مدیری پر دل / که بکوبد سر ماران زیانکار همی
يحيي سميعيان متخلص و مشهور به ريحان در سال 1313 ق در تهران ديده به جهان گشود. تا پايان تحصيل دوره ابتدايي در تهران اقامت داشت و پس از طي دوره يادشده در سن 15 سالگي همراه خانواده به مشهد مقدس رفت و در آن شهر وارد كلاس هفتم مدرسه ملي خراسان شد و همان سال نخستين شعر خود را در روزنامه نوبهار به چاپ رساند. پس از پايان كلاس هفتم وارد خدمت در اداره دارايي خراسان شد و پس از چهار سال به تهران انتقال يافت. دردوران مشهدنشيني با مطبوعات آن شهربه همكاري پرداخت وسرودههايش را بچاپ رساند.
يحيي ريحان ابتدا نشريه گل زرد را منتشر كرد كه اين نشريه طي دو مرحله منتشر شد. مرحله اول آن 27 شعبان 1336 ق در «مطبعه طهران» چاپ شد و دو سال به طول انجاميد. پس از گل زرد، هفتهنامه ملي- ادبي- اجتماعي «نوروز» انتشار يافت. در شماره دوم تمام صفحه اول و پارهاي از صفحه دوم را مقاله «غارتگران مفتخر» (سيروس- داريوش- شاه عباس- نادرشاه) در بردارد مقاله مشهوري كه سبب توقيف نوروز و حبس ريحان شد. حبس او طي شش شبانه روز در دارالمجانين سپري شد.
در سال 1339 نظر به اينكه فشار نسبت به جرايد زياد شده بود، از اين رو يحيي سميعيان براي هميشه روزنامه را تعطيل كرد و به عمر جريده نگاري خود خاتمه داد.