عمری به چشم خویشتن از روی مردمی

جا دادمش که باشد از اغیار ناپدید

از آب دیده نخل قدش پرورش گرفت

چندان که همچو سرو و گل از نار سرکشید

چون طفل اشک عاقبت آن شوخ بیوفا

از چشم من برآمد و در روی من دوید