وصف شوق / طاهره قره العین
گر به تو افتدم نظر ، چهره به چهره رو به رو
شرح دهم ، غم تو را ، نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت ، همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در بدر ، کوچه به کوچه کو به کو
می رود از فراق تو ، خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله یم به یم ، چشمه به چشمه جو به جو
مهر تو را دل حزین ، بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ ، تا به تار پو به پو
در دل خویش (طاهره) گشت و ندید جز تو را
صفحه به صفحه لابه لا ، پرده به پرده تو به تو
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زاهدم برد به مسجد که دهد توبه ز می
توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم!
بخندد بر این گفته هشیار مرد / چو از مرگ بیند ورا روی زرد
به زندان گرفتار دژخیم مرگ / هراسان و لرزان دل از بیم مرگ
سراید که دژخیم و زندان مراست / بگوش خرد این سخن ناسزاست
مپندار کاین پی گسسته سرای / ترا بود خواهد بسی دیرپای
دو روزی دگر مرگت آوا زند / همه ساز و برگ تو پیرا کند
تنت تیره خاک اندر آرد به بند / در آن تنگ زندان بمانی نژند
فرامش کنی عشق و امید را / همان روشنی ماه و خورشید را
سرانجام این زیستن مردنست / که بشکفتن آغاز پژمردنست.