ميرزا محمدعلي خان بامداد
ميرزا محمدعلي خان بامداد در مشهد مقدس به دنيا آمد. او پس از فراگيري علوم مقدماتي، حكمت و ادب را نيز آموخت. دوران زندگي بامداد مقارن با استبداد صغير در ايران بود. وي كه از آزادي خواهان به شمار ميرفت، در اثر فشارهاي رژيم حاكم به تهران آمد و براي بيداري مردم و ترويج آزادي و مشروطيت، روزنامهي بامداد را منتشر كرد. قطعات نظم و نثر او كه درجرايد و مجلات ادبي چاپ و منتشر ميشد، از شهرت و استقبال فراواني در ميان مردم برخوردار بود. بامداد، مدتي رياست كل اوقاف را به عهده داشت و همچنين در دورهي ششم مجلس شوراي ملي از سوي مردم به نمايندگي انتخاب شد. غزلی دلنشین از ایشان که در قالب مسمط به شیوه مخصوصی سروده شده را به گلاب ثبت آغشته می کنیم.
***
شعله زد آتش عشقت از دل
گشت کار دلم سخت و مشکل
ناله و آه و زاری چه حاصل؟
بایدم صبر کردن در این غم
تا مرا یوسف دل به چَه شد
روزگارم پریش و تبه شد
اخترم باژگون و سیه شد
پشتم از بار اندوه شد خم
تا اسیر تو مه پاره گشتم
از خرد دور و آواره گشتم
در کمند تو بیچاره گشتم
ناله پیوسته اشکم دمادم
از پی جستجویت بهر سو
همچو باد صبا در تکاپو
مست و مجنون بهر برزن و کو
بو که از تو نشانی بجویم
کاش بودم دو دل ای جفا کیش
تا که میشد یکی در غمت ریش
لیک یکدل نباشد مرا بیش
وآندل ریش هم خون شد از غم
انتظار وصالت خیال است
عمر هم در نشیب زوال است
عمر خود هفته و ماه و سال است
که همی بگذرند از پی هم
ای جوان پیر گشتم به پایت
هستی خویش کردم فدایت
آنچه من دیده ام از جفایت
با که گویم که کس نیست محرم
تا در این کنج محنت فتادم
دل بهر گونه اندوه دادم
تیره چون شام شد بامدادم
روزگارم چو زلف تو درهم