شکوه خنده زن

 

 

 

اگر در تمام دنیا به زنان آزادی و فرصت رشد داده شود، تعداد بیشماری از آنها به اشراق می رسند و زندگی را هم برای خود و هم برای مردان، سرشارتر می کنند. زنان بیش از مردان دارای قابلیت خندیدن هستند. آنها استعداد شگفتی در نرم کردن زندگی و کاستن از خشونت دارند اما این استعداد سرکوب شدە است. زنها در طول تاریخ آنقدر مصیبت دیدەاند که من در شگفتم چطور تا بە حال روحیەی شوخ طبعی را در خود حفظ کردەاند. اما دیر نیست که این دوران به پایان برسد و غنچه های خنده، زمین را بپوشاند. بە جای صحبت دربارەی جنگ و سیاست، بە جای گوش دادن بە موعظەی کشیش های احمق کە چیزی از زندگی نمی دانند، به زنان اجازه دهید تا کرەی زمین را پوشیده از گل های خنده کنند و آن قسمت فرح بخش زندگی را بە شما نشان دهند... اوشو

 

آدمهای خوب




عاشق باش و مهربان




با تفکر بخوان



تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید 

و فکر کنید یه روزی - کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟

تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین 

و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟

تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون 

و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟

درون خودت چی؟

تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها، خشم ها، ترس ها و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟

دیگه نکن...!

 

تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی!

باید جا باز کنی...، یه فضای خالی، تا اجازه بدی چیزای تازه به زندگیت وارد بشه.

باید خودتو از شر چیزای بی مصرفی که در تو و زندگیت هستن خلاص کنی 

تا کامیابی به زندگیت وارد بشه.

 

قدرت این تهی بودن در اینه که هر چی که آرزوش رو داشتی، جذب می کنه.

تا وقتی که در جسم و روح خودت احساسات بی فایده رو نگهداری،

 نمی تونی جای خالی برای موقعیت های تازه بوجود بیاری.

خوبیها باید در چرخش باشن...

کشوها، قفسه ها، اتاق کار و گاراژ رو تمیز کن.

هر چیزی رو که دیگه لازم نداری بنداز دور...

میل به نگهداشتن چیزای بی مصرف، زندگی رو پر پیچ و تاب می کنه.

این اشیاء نیستن که چرخ زندگی تو رو به حرکت در میارن ....

 

وقتی انبار می کنیم، احتمال خواستن رو تصور می کنیم، احتمال تنگدستی رو ....

فکر می کنیم که فردا شاید لازم بشن و نمی تونیم دوباره اونا رو فراهم کنیم ...

با این فکر تو دو تا پیغام به مغزت و زندگیت می فرستی:

که به فردا اعتماد نداری ...

و

اینکه تو شایسته چیزای خوب و تازه نیستی

به همین دلیل با انبار کردن چیزای بی مصرف خودتو سر پا نگه می داری!

 

عشق بورز

چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای

بخوان

چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود

زندگی کن

چنانکه گویی بهشت روی زمین است

خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان...

بگذار نور به زندگیت وارد بشود

و خودت ...

به همین دلیل بعد از خواندن این مطلب ... نگهش ندار ... به دیگران بده...

امید که صلح و کامیابی برایت به ارمغان بیاورد

آمین...


رک گویی



ارزش واقعی



فقط یک چیز یادت باشد:

اگر واقعاً می‌‌خواهی كاری انجام بدهی، انجام بده. اگر نمی‌خواهی، انجام نده. ولی واضح باش.

درهم‌ برهم و قروقاطی نباش!

اگر واقعاً می‌خواهی نقاش بشوی، پس نقاش بشو و هرچه را كه مخاطره‌‌ی آن است قبول كن. آری، با نقاش شدن، تو نمی‌توانی نخست‌‌وزیر شوی. در جامعه بسیار مورد احترام نخواهی بود، زیرا نقاشی‌‌های تو برای جامعه ابداً مفید و كاربردی نخواهد بود. و هر چه آن‌ها زیباتر باشند، مصرف كاربردی آنان كمتر خواهد بود. هر چه اصیل‌‌تر باشند كمتر درک شده و كمتر فروش خواهند رفت. ولی اگر می‌خواهی نقاش شوی، نقاش شو ــ حتی اگر به‌‌معنی فقیر ماندن تو باشد، حتی اگر به قیمت گرسنگی‌‌ كشیدن تو باشد، حتی اگر زودتر بمیری.

اگر به قیمت رنج كشیدن تو باشد، رنج بكش، زیرا حتی در آن رنج هم تو از اینكه كاری را كه دوست داری انجام می‌‌دهی، لذّتی ظریف خواهی برد. رضایتی بزرگ خواهی داشت، شاید رفاه نداشته باشی، ولی راضی خواهی بود و این ارزش واقعی است.


سی و دو گفتار زیبا از اوشو در قالب تصویر





بدگویی از دیگران


بد گفتن از دیگران ذهن را در حالت دفاعی قرار می دهد و موجب درگیری ذهنی ما با خودمان می شود. در واقع با بدگویی از دیگران، مجددا رفتار ناراحت کننده او را در ذهن تکرار می کنیم و موجب عصبانیت و آزار خود می شویم. بهتر است رفتارها و اتفاق های بد را در همان لحظه تولدشان، از بین ببریم و نگذاریم تا با افزایش طول عمرشان بیشتر باعث ناراحتی و خشم ما شوند.


به وقوع معجزات ایمان داشته باش



به وقوع معجزات ایمان داشته باش دوست من...

* طوری زندگی کن که انگار قادری هر کاری را که قلباً مشتاق آن هستی انجام دهی.

* طوری با علاقه بیاموز که انگار مبتدی هستی.

* همیشه طوری عشق بورز که انگار برای بار اول عاشق شدی.

* بخشنده باش طوری که انگار بی نیازترین آدم روی زمینی.

* با جدیت و علاقه کار کن که انگار فقط برای میل باطنی و علاقه ات کار میکنی نه برای در آوردن پول.

* آسوده خاطر باش طوری که انگار هر چیزی آن طور که تو میخواهی انجام خواهد شد.

* با خداوند طوری حرف بزن که انگار همیشه تمام دعاهایت مستجاب می شود.

* خوب زندگی کن و خوش باش طوری که انگار قادری هر آنچه را که دلت می خواهد برای خودت فراهم کنی... بعد معجزه اش را ببین...


از کلام تو بر تو حکم می شود...



آن کلامی که بارقه ای از تحقق و آرزو در آن باشد امورتان را دگرگون می کند.

زیرا واژه ها و اندیشه ها نوعی رادیواکتیویته اند.

شور و شوق نسبت به کاری که انجام می دهید،

 در مخفی توفیق را به رویتان می گشاید. / "اسکاول شین"



دنیا همین یک تو را دارد...!



خوراک فقط همین نیست که به دهان برده و از گلو فرو می‌دهیم. هر چند که این خوراک نیز در حفظ سلامت روحی و روانی‌مان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. خوراک، هر آن‌ چیزی‌ست که خود را در معرض جذبش قرار می‌دهیم: از هوایی که تنفس می‌کنیم، کلام‌ها و نواهایی که می‌شنویم، تصاویر و مناظری که به آن‌ها می‌نگریم گرفته تا افکاری که در سر می‌پرورانیم.

حال بنگر که چه از تو برون می‌ترواد: به کلامت، به رفتارت، به هیجانات و احوالات روحی‌ات نیک بنگر، ببین که در ادرارت قند است یا نمک! این‌جا دیگر نمی‌توانی خود را گول بزنی؛ قند یعنی اینکه شکر خورده‌ای و نمک یعنی این‌که شوری به کام گرفته‌ای. اگر خشمگینی پس خصومت فرو داده‌ای، اگر غیبت می‌کنی و تهمت می‌زنی، پس نفرت و بدخواهی فرو داده‌ای، اگر دوری گزین، مظنون و مشکوکی، پس ترس فرو داده‌ای، اگر تلخ کامی پس جام بدبینی را سر کشیده‌ای.

اگر این‌ها را پیدا کردی با ضدشان جابه‌جا کن، اجازه بده تا در وجودت جای بگیرند، هضم شوند و بخشی از جانت گردند، آنگاه از تو خواهند تراوید: به جای خصم ،مهر فرو ده، به جای نفرت، عشق، به جای ترس، اعتماد، به جای بدبینی، نیک بینی، به جای حسرت، شُکر و قدردانی، به جای انتقام ،بخشش و ...

چینی‌ها می‌گویند: «تو همانی که می‌خوری»، پس نیک طعامی برای خود فراهم کن، تا نیکی عین وجودت گردد. به موسیقی عمیق، هنری، تکنیکی و با کلامی ارشمند گوش بسپار، فیلم‌های معناگرا ببین، دوستانی برگزین که موقع هم‌صحبتی با ایشان از وضع هوا و قیمت دلار و غیبت نفر سوم چیز بیشتری برای گفتن داشته باشید، کتاب‌های ارزشمد بخوان، کتابی که باعث تعمق شود، مطلبی که ذهن انتقادی‌ات را بیدار کند، نه رمان‌های عزیزم کجایی و شعرهای تو که نیستی من چه کنم!

در جامعه‌ای و در عصری زندگی می‌کنیم که در خواب و بیداری، آگاه و ناآگاه، مدام در حال بمباران توسط رسانه هستیم: رادیو، تلوزیون، بیلبورد، روزنامه، فیلم، موسیقی، شرکت‌های تبلیغاتی و ... شاید از همه مهمتر در معرض ارتباط با کسانی هستیم که آنها نیز در معرض همین بمباران اطلاعات اکثراً غیر مفید و بیشتر مضر قرار دارند. فقط کافی‌ست که انتخاب‌گر نباشی، آگاهانه فیلتر ادراکت را تنظیم نکنی، آن وقت است که این ملغمه‌ی سمی وارد وجودت می‌شود و از تو نیز یک زهر متحرک می‌سازد.

با خود خلوت کن، مراقب باش در این هیاهو گم نشوی،

آخر دنیا همین یک تو را دارد!



نیایش



خدایا مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده، بگذار هر جا تنفر هست، بذر عشق بکارم. هر جا آزردگی هست ببخشایم. هر جا شک هست ایمان، هر جا یأس هست امید، هر جا تاریکی هست روشنایی و هر جا غم جاری است شادی نثار کنم. الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم، پیش از آنکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم زیرا در عطا کردن است که می ستانیم. و در بخشیدن است که بخشوده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.

خدایا به جای اینکه دعا کنم تا از خطر ایمن باشم بی محابا به مصاف با آن بروم. بگذار به جای اینکه برای تسکین دردم التماس کنم توانایی غلبه بر آن را داشته باشم. بگذار به جای اینکه در جبهه نبرد زندگی دنبال متحد بگردم به توانمندیهای خود متکی باشم. بگذار به جای اینکه نگران خود باشم دل به صبری ببندم که آزادی ام را نوید می دهد. عطایی کن تا از ترس فاصله بگیرم و رحمت تو را نه فقط در موفقیت هایم بلکه آن را در شکست هایم نیز احساس کنم.


زندگی



زندگی فقط وقتی می تواند موجود باشد که هنوز چیزی ناقص است و باید کامل گردد. زندگی تلاش برای کامل کردن نقص است. زندگی فزون طلبی برای زیبا ساختن زشتی هاست. وجود چیزی نقص دار برای تداوم زندگی الزامی است. برای اینکه زندگی به رشد و جریان ادامه دهد. / اوشو


قدرت و فساد



می گویند قدرت به فساد می گراید؛ این حقیقت ندارد.

قدرت هرگز به فساد کشیده نمی شود، ولی افراد فاسد شده به سوی قدرت کشیده می شوند. البته بدون قدرت قادر نیستند چهره واقعی خود را به نمایش بگذارند. قدرت زمینه ای مناسب به دستشان می دهد که بتوانند واقعیت قلب خود را آشکار سازند. قدرت فساد نمی آورد، فقط حقیقت را نمایان می سازد. / "اُشو"


اسب تک شاخ!



در جنگل قدم می زدم می دانی چه دیدم؟

اسب تک شاخی که شاخش به درختی گیر کرده بود و فریاد میزد: 

تا دیر نشده کمکم کنید.

داد زدم: الان آزادت می کنم.

گفت : صبر کن

شاخم چقدر آسیب می بیند؟ چقدر طول می کشد درش بیاوری؟

مطمئنی شاخم کج نمی شود؟ خم نمی شود؟ نمی شکند؟

چقدر محکم می کشی اش؟ چقدر باید بهت بدهم؟

می خواهی الان این کار را بکنی؟ یا پنج شنبه برایت بهتر است؟

تا حالا این کار را کرده ای؟ وسیله برای انجام دادنش داری؟

دوره نجات اسب دیده ای؟

در عوض چیزی به تو بدهکار نمی شوم؟ توقعی ازم نداری؟

قول می دهی درخت را درب و داغان نکنی؟

چشمهایم را باید ببندم؟ باید بنشینم یا بایستم؟

بیمه نامه داری؟ دستهایت را شسته ای؟

بعد، وقتی خلاصم کردی، آن وقت چه؟

ضمانت می کنی دوباره اینجوری نشوم؟

بگو کی؟ چه جوری؟ چرا؟ کجا؟ ...

فکر می کنم اسبه هنوز همان جور آن جا نشسته باشد! / "سیلور استاین"


زنگ تفریح ذهن



اگر گوش دادن به موسیقی و یا سخنرانی هایی درباره موضوعات فرهنگی برایتان الهام بخش باشد، بشنوید. اگر فضای باز بیرون در شما احساس استغناء پدید می آورد، به دامن طبیعت پناه ببرید و روزی چند ساعت را در نور آفتاب و استنشاق هوای تازه و لذت از آرامش کوهها و درخت ها بگذرانید. گاه ورزش می تواند باتری ذهن را شارژ کند. گاه یک پیاده روی طولانی در حومه ی شهر همین رضایت و طراوت را به انسان می بخشد. به جای نگریستن به نیمه ی خالی لیوان، هر روز به یاد آورید که نیمی از لیوان پر است.


همه لحظه ها زیبا هستند



همه لحظه ها زیبا هستند، فقط تو باید پذیرا و تسلیم باشی.

همه لحظه ها نعمت اند، فقط تو باید قادر به دیدن باشی.

همه لحظه ها میمون و مبارکند، اگر تو بخواهی / "اُشو"


نیروی تلقیـن



واقعیت این است که هر روش، هر تکنیک و هر طریقی که بتواند موجب تغییراتی در حالت روحی و اتمسفر ذهنی بشود، مشروع و موجه است و نتایج آن ثمربخش. درمان در پی دگرگونی و استحاله ذهنی بوقوع می پیوندد. ایمان و اعتماد شما به هر چه می خواهد باشد، به استخوان های پوسیده یک قدیس و یا به نیروی شفابخش برخی چشمه های متبرک، همان کارساز خواهد بود و نتایج تلقینی خود را به بار خواهد آورد. مگر نه اینکه جادوگر قبیله بیماران خود را شفا می دهد./"ژوزف مورفی"


کارها به کوشش است یا به قضا؟


از بزرگمهر حکیم می پرسند: کارها به کوشش است یا به قضا؟ 
جواب میدهد: «کوشش قضا را سبب است». اگر با افرادی که مدام مأیوسانه نق می زنند، دوستی کنید منفی بافی یاد می گیرید. اگر به افراد شاد نزدیک شوید شاد بودن را یاد می گیرید. اگر با افراد بی بند و بار نشست و برخاست کنید زندگی تان عین بی بند و باری می شود و اگر با افراد پرشور و حال رفت و آمد کنید باز هم مثل همان ها می شوید. ماجراجویان به ما کمک می کنند که ماجراجو شویم و اغنیاء به غنی گشتن ترغیب می کنند. معنی تمام این حرف ها این است که ما باید اول تصمیم بگیریم که از زندگی چه میخواهیم و آنگاه بر اساس آن خواسته ها، همراهان خود را برگزینیم. ممکن است بگویید « این کار احتیاج به تلاش دارد، راحت نیست و ممکن است به قیمت اهانت به همراهان کنونی مان تمام شود.» درست است، اما این زندگی شماست!


جادوی کلام



اقتدار کلام اغلب مورد سوء استفاده ی کامل قرار می گیرد. ما از کلام برای نفرین، سرزنش و تخریب استفاده می کنیم. مسلماً در راه درست هم از آن استفاده می کنیم، اما در دفعات کمتر، بیشتر اوقات از کلمات برای سم پاشی استفاده می کنیم- برای انتقال زهرِ خشم، حسد، بخل و نفرت. کلام، جادوی خالص است و مقتدرترین موهبتی است که ما آدم ها داریم، اما از آن علیه خودمان استفاده می کنیم. ما طرح انتقام می ریزیم. با کلاممان هرج و مرج ایجاد می کنیم. از کلام برای ایجاد نفرت بین نژادها، قوم ها، خانواده ها وملت ها استفاده می کنیم. ما مکرراً از کلام سوء استفاده می کنیم، و این استفاده ی نادرست است که آفرینش و تداوم بخشیدن به رؤیای دوزخ را ممکن می سازد. استفاده ی نادرست از کلام یعنی چگونه یکدیگر را از پا بیندازیم و یا در حالت ترس و شک نگه داریم. چون کلام جادویی است که انسان ها در اختیار دارند و سوء استفاده از کلام یعنی جادوی سیاه، پس همه ی ما تمام مدت از جادوی سیاه استفاده می کنیم، بی آنکه بدانیم کلام ما تماماً جادویی است.

 

کلام تنها یک نشانه یا یک نماد مکتوب نیست. کلام یک نیروست...

شما می توانید سخن بگویید. کدام حیوان دیگری در روی این سیاره می تواند سخن بگوید؟

کلام قدرتمندترین ابزاری است که به عنوان موجودی بشری در اختیار دارید، و این ابزاری جادویی است. اما مانند شمشیری دولبه، کلام شما می تواند زیباترین رؤیاها را بیافریند و یا همه چیز را در اطراف شما نابود سازد. یک لبه ی آن استفاده ی نادرست از کلام است، که دوزخی واقعی می سازد. لبه ی دیگر آن بی عیب و نقص بودن کلام است، معصوم بودن آن است، که فقط زیبایی، عشق و بهشت زمینی را می آفریند... همه ی افسونی که شما در اختیار دارید، مبتنی بر کلام است. کلام شما افسون خالص است، و استفاده ی غلط از آن جادوی سیاه. کلام به قدری قدرتمند است که یک کلمه می تواند زندگی یک فرد را عوض کند و یا زندگی میلیون ها انسان را نابود سازد.

سال ها پیش مردی در آلمان با استفاده از کلام، همه ی مردم یک کشور را که از باهوش ترین اقوام بودند، آلت دست قرار داد. او آنها را تنها با قدرت کلام خویش به سوی جنگی جهانی سوق داد و دیگران را متقاعد کرد تا هولناک ترین اعمال خشونت بار را انجام دهند.


لطفاً مرا درک کن...


زن و مرد با هم متفاوتند ، نه بهتر و نه بدتر بلكه متفاوت ....


آنچه ما انسان‌ها را از یکدیگر جدا می‌کند تفاوت‌هایمان نیست،

بلکه کوتاهی ما در تشخیص، پذیرش، و ستایش این تفاوت‌ها است.


دو نفر كه عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است ، واجب نیست كه هر دو صدای كبک، درخت نارون، حجاب، قله برفی، علم، كوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند .

اگر چنین حالتی پیش بیاید ، باید گفت كه یا عاشق زائد است یا معشوق و یكی كافی است .

عشق ، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما ، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .

من از عشق زمینی حرف می‌زنم كه ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یكی در دیگری .

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یكی نیست ، بگذار یكی نباشد .

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم .

بخواه كه در عین یكی بودن ، یكی نباشیم .

بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید. / نادر ابراهیمی  



آدم‌ها اساساً با یکدیگر متفاوتند. آن‌ها چیزهای مختلفی می‌خواهند و انگیزه‌ها، هدف‌ها، ارزش‌ها، نیازها، قابلیت‌ها، هوس‌ها و درخواست‌های متفاوتی دارند. همچنین اعتقادات، تفکر، شناخت، درک و باورهایشان متفاوت است. و البته نحوه عمل و ابراز هیجاناتشان نیز که بر آمده از خواسته‌ها و اعتقاداتشان می‌باشد، به شدّت با یکدیگر اختلاف دارد.

دیدن این اختلافات کار مشکلی نیست. و دقیقاً همین اختلاف و تنوع در رفتار و نگرش است که در همه ما یک واکنش مشترک را برمی‌انگیزد: با دیدن افراد دیگری که در پیرامونمان هستند و با ما تفاوت دارند چنین نتیجه‌گیری می‌کنیم که این تفاوت رفتار دیگران را عیب و نقص قلمداد کنیم. و وظیفه ما، حداقل در مورد نزدیکانمان، به نظر می‌رسد که تصحیح این عیب و نقص باشد. بنابراین، پروژه اصلی ما این خواهد شد که تمام نزدیکانمان را شکل خودمان بکنیم.

خوشبختانه، انجام این پروژه امکان‌پذیر نیست. تلاش برای قالب‌بندی دیگران به شکلی که ما می‌خواهیم، قبل از شروع به شکست می‌انجامد. مردم نمی‌توانند تغییر شکل دهند، فرقی نمی‌کند که خواست ما برای تغییر آن‌ها به چه اندازه و به چه طریق باشد. شکل و قالب هرکس، ذاتی، عمیق و تغییرناپذیر است. از مار بخواهید که خودش را ببلعد. درخواست از یک نفر که شکل و قالبش را تغییر دهد- یعنی به طرز دیگری فکر کند و چیزهای دیگری بخواهد- درخواستی غیرقابل اجراست زیرا برای تغییر طرز فکر و خواسته‌ها، چیزی که مورد نیاز است طرز فکر و خواسته‌هاست. بنابراین شکل و قالب فرد، خود به خود نمی‌تواند تغییر یابد.

البته برخی تغییرات امکان‌پذیر است امّا در واقع تغییر شکل‌دادن همان شکل و قالب اصلی است. اگر دندان‌های شیر را بکشید، آنچه به دست می‌آورید یک شیر بی‌دندان است نه یک گربه خانگی. تلاش‌های ما برای تغییردادن همسر، دوست یا دیگران ممکن است با موفقیت همراه باشد امّا حاصل کار، یک تغییر شکل ظاهری و سطحی است نه یک تبدیل واقعی.

خلاصه آن که تفاوت‌ها را به صورت عیب و نقص ندیدن، به مقدار زیادی کار نیاز دارد که هر فرد باید بر روی خود انجام دهد.



لطفاً مرا درک کن

 

اگر آنچه را که تو می‌خواهی نمی‌خواهم، لطفاً سعی نکن به من بگویی که آنچه که من می‌خواهم اشتباه است. یا اگر من اعتقادی متفاوت با اعتقاد تو دارم، حداقل پیش از آن که دیدگاه مرا تصحیح کنی کمی درنگ کن. یا اگر هیجانات من کمتر یا بیشتر از توست، سعی نکن از من بخواهی که احساس قوی‌تر یا ضعیف‌تری داشته باشم. من حداقل الان از تو نمی‌خواهم که مرا درک کنی. این کار وقتی امکان‌پذیر است که از تلاش برای تغییردادن من به شکل یک نسخه دیگر از خودت دست برداری.

من ممکن است همسر، فرزند، دوست یا همکار تو باشم. اگر اجازه دهی که من خواسته‌ها، هیجانات، اعتقادات و باورهای خودم را داشته باشم، آنگاه ممکن است یک روز در آینده متوجه شوی که من در اشتباه نبوده‌ام. بنابراین نخستین گام در درک من این است که مرا به حال خود بگذاری.

منظورم این نیست که به روش من اعتقاد پیدا کنی بلکه می‌خواهم دیگر سرکشی‌های من ناراحت و آزرده‌ات نکند. و در تلاش برای درک من، برای تفاوت‌های من با خودت ارزش قائل شو و نه تنها به دنبال تغییر من نباش بلکه آن تفاوت‌ها را حفظ کن و حتی آن‌ها را پرورش بده.

 

« بخشی از کتاب «لطفاً مرا درک کن» نوشته دیوید کِرسی در سال 1998 »

دل به لحظه بسپار...!


بهترین راه برای گفتن « خدایا ، شکرت »

این است که گذشته را رها کنیم و در زمان حال زندگی کنیم ،

همین حالا و همین جا .


شکوه دل

نگران عقاید و نظرات مردم نباش ... فقط به سادگی دریاب که چه چیزی به تـو احساس خوب می دهد ... شاید هیچ کس آن را تحسین و تقدیر نکند، خب که چه؟ ... پاداش تو در شهرت نیست ... پاداش در «خـودِ عـمـل» است، ورای عمل نیست ... پاداش در این نیست که تو نقاشی بکشی و مردم آن را تحسین کنند و در تمام جـهان به نمایـش بگذارند ... نه ... پاداش در آن اوقـاتی است که آن را می کشی ... زمانی که تماماً مجذوب آن شده ای ... آن سکوت ... آن سُرور ... آن انرژی ... آن لحـظه که تو نیـسـتی و خـدا هـسـت ... آن پاداش است ... پس خودت باش، آنطور که خدا با توست...!




سلام عشق



ســـــــــــــــلام مهربان دوست

هر روزت سرشار از خوشبختی

تقدیم با دنیایی از آرامش برای تو

من به خودم قول میدهم که ...

آنقدر قوی باشم که هیچ چیز نتواند آرامش ذهنم را برهم زند .

هرکسی را که میبینم با او از سلامتی ، خوشبختی و توانگری صحبت کنم .

کاری کنم که دوستانم احساس کنند گوهر ارزشمندی در درون آنهاست، تنها به بهترینها بیندیشم ،  تنها برای رسیدن به بهترینها کار کنم و تنها انتظار بهترینها را داشته باشم . درست به همان اندازه که مشتاق موفقیت خود هستم، مشتاق موفقیت دیگران نیز باشم .

من به خودم قول میدهم که ...

اشتباهات گذشته را فراموش کنم و تمرکزم را روی دستاوردهای بزرگ آینده بگذارم . همیشه سیمایی بشاش داشته باشم و به هر آفریده ی زنده ای که میبینم لبخند ببخشم . آن قدر روی رشد خود وقت بگذارم که دیگر وقتی برای انتقاد از دیگران نداشته باشم. آن قدر آزاده باشم که

فرصتی به نگرانی ، آن قدربلند نظر که فرصتی به خشم ، آن قدر قوی که فرصتی به ترس و آن قدر خوشبخت که فرصتی به بدبختی ندهم. تصورم از خود نیک باشد و این را به جهان اعلام کنم؛

 نه با صدای بلند ، بلکه با کردار نیک .

با این اعتقاد زندگی کنم که کل جهان طرف من است ؛

مادامیکه به آن بهترینی که در در وجودم است ، وفادار بمانم .


زندگی / اوشو


حیات آفریننده است.

باید در آن پرشور و با انگیزه زندگی کنی نه با سردی و بی میلی.

باید مشعل زندگیت را از دو سو بیفروزی،

آنگاه هر لحظه برایت باارزش تر از یک عمر می گردد.

لحظه ها را زندگی کن و محدودیتی به وجود نیاور.

در حال زندگی کن، شاید این لحظه آخرین لحظه عمرت باشد.

اینگونه زندگی کن: هر نَفَس را دم آخرین بدان؛

آنگاه دیگر با بی میلی زندگی نخواهی کرد.

ممکن است لحظه بعد زنده نباشی،

پس هر آنچه در اختیار داری رو کن و به کار ببند،

هیچ کس از لحظه بعدش آگاه نیست. این شیوه زندگی است.

آن هنگام که دیگر به نتیجه نیاندیشی،

به نیلوفری زیبا مبدّل می گردی.

لحظه به لحظه نیلوفر را به یادآور

تا هر چه بیشتر در حال فرو روی

و عمق گیری و رها و مستقل و پاک گردی.

وقتی آینده ای نباشد کامل زندگی می کنی

و هنگامی که گذشته ای نباشد پاک می مانی.

لحظه ای که در این حادثه رخ دهد،

زندگی سراسر بی کران و جاویدان می گردد.