اندر حکایت مدرک گرایی و برتری خرد!

پسری را افتخار مجاورت نگاری طناز و دلفریب دست داد، پس از گذشت ایامی چند که هر دو چون شیر و شکر در هم آمیختند و صلای دوستی سر دادند پسر را هوای مزاوجت با لعبت شوخ فسونگر در سر افتاد، بدو گفت: مرا چون می بینی از بهر تزویج که سخت بر تو مایلم و سودای وصالت دارم!؟
گفت دارم بر تو شوقی جانگداز / حال ما دریاب ماه دلنواز
خوش بود تا عهد و پیمان نگسلیم / وین محبت، این مهر را گستریم!
دوست دارم حلقه بر دست بینمت / زین پس بر همسری بگزینمت!
دختر، استماع صحبت دلدار کردی و هیچ نگفتی. لیکن چون اصرار مداوم از پسر بدید، التفات کرد و دلش نیامد که پاسخی بدو ندهد و مراتب ادب بجای نیاورد. خودپسندانه روی به محبوب کرده، گفت : هر چند تو به اخلاق در نزد ما شهره هستی، اما ما به میزان تحصیل از تو فراتریم و در میدان دانش اندوزی به کسب مقام ارشدی مفتخر آمده ایم! اما در تو از خرمن علم و دانش خوشه ای نمی بینم و نتوانم که بر این مهم دیده بدوزم! چنانکه عاقلان نیز گفته اند : کبوتر با کبوتر، باز با باز!
پسر چون این قیاس بدید، لختی درنگ نمود و آنگاه همچون استادی که بس از اندیشه بسیار به کشفی سترگ نائل آمده باشد معشوقه را چنین خطاب قرار داد که :
"خرد برآنم که ذاتی و جبلی است نه اکتسابی و خردمند بیسواد از باسواد نابخرد بسیار به باشد. چرا که دانش اکتسابی التزاماً به معنای بالا بودن شعور کسی نمی تواند باشد و خرد محتمل است در وجود کسانی که مکتب ندیده اند توسط خداوندگار بودیعه گذارده شده باشد. حتی در وجود چوپانی که در دل صحرا به کار شریف چوپانی اشتغال دارد. و بسیارند کسانی که اگر چه بسیار سال است در کلاس درس اساتید حضور داشته اند، اما چون از خرد ذاتی بی بهره بوده اند هیچگاه صاحب فهم و بینش و بصیرتی ارزشمند نشده اند و هر گاه با چنین کسان رو به رو آیی، از ضعف اندیشه و سستی رفتار و سبک مغزی ایشان متحیر خواهی شد! خرد بر دانش حد می گذارد و اگر در تو خرد نباشد، دانش که اکتسابیست چندان تو را به کار نخواهد آمد.
از این روی، اینگونه می پندارم که هر دختری و پسری بوقت مزاوجت، باید بکوشند با آن کس وصلت کنند که از خرد حصّه و بهره ای تام دارد، کسب مقام در تحصیل شاید عنوان و اعتبار اجتماعی پدید بیاورد اما اصالت نمی آورد و خردمندیست که عین اصالتمندیست. فرهنگ محصول خرد است اما هر که دانشمند بود لزوماً نمی تواند بافرهنگ باشد..."
دختر چون آثار حکمت در ناصیه پسر بدید و صحبت حکمت آمیز معشوق بر او خوش آمد، دعوت پسر اجابت کرد و پس از چندی به عقد یکدیگر در آمدند و سال های سال در کنار یکدیگر خوشبخت و شادمان طریق زندگانی پیمودند.