بهار ِ حضور تو!
بهار من!
بهار بی تو پاییزیست غم انگیز
شکوفه ها گر چه سرخوشانه سربرآرند،
چلچله ها و بلبلکان بر روی شاخک درختان سرود شادی سر دهند
و بهترین شراب در بهار فروردین مرا به مستی و طرب فراخوان شود،
اما نگار زیباروی من،
تو که خود راز دلخوشی مرا نیک می دانی...!
تو که خوب می دانی من چگونه
مرغ خاطر را پیوسته به دام و دانه زلف خوبرویی چون تو مقیّد داشته ام!
این جلوه های رنگارنگ بهار، هیچیک، مرا چنانکه باید نمی ربایند...!
بهار وجود توست که بهار را بر من می گواراند!
جادوی نگاه دلنشین تو،
صدای گرم و صمیمی و مهربان،
صفای حضور تو و رایحه خوش تن توست
که بهار را بر من، دل انگیز و نشاط آور می کند.
بهار اعجاز می کند،
اگر تو باشی ...
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم فروردین ۱۳۹۳ ساعت 15:57 توسط مهـــدی
|