سیاست و کیاست می توانند هر دو به یک معنا باشند و هر دو از دانایی و تدبیر فرد در اداره امورات حکایت میکنند. هر چند سیاست بیشتر به معنای هدایت و حکومت بر دیگری ست از طریق کاربست فنون حاکمیت... اما کیاست بطور خاص منحصر به سیاست نمی شود و حتی در جزء جزء ارتباطات اجتماعی ما هم میتواند ابزاری مفید باشد در گره گشایی از مسائل...

کیاست، خرد ذاتیست و سیاست، خرد اکتسابی... کیاست و سیاست مکمل هم هستند. مثلاً ارتباط صمیمانه یک پدر با فرزندانش هم دلیل بر کیاست مندی اوست و هم سیاست مندی! چنین پدری برای استحکام علقه های عاطفی و پایداری بیشتر خانواده، میان خودش و فرزندانش کیاست مندانه و سیاست مندانه صلاح می بیند چاشنی صمیمیت را به ارتباط دوستانه با فرزندانش تزریق کند مثلاً هوایشان را بیشتر داشته باشد و به نیازهایشان توجه ویژه نشان بدهد... چنین شخصی هم باسیاست است و هم باکیاست... رسانه هایی مثل روزنامه، تلویزیون و ... را نیز میتوان ابزاری دانست که با سیاست و کیاست سعی در هدایت افکار جامعه بسوی مقاصد خاص دولت دارند... با این وجود، مقاصد می توانند هم وجه مثبت داشته باشند و هم وجه منفی...

سیاست مدار بودن با سیاست باز بودن متفاوت است... مثلاً اکثر سران جمهوری اسلامی سیاست باز هستند تا اینکه سیاستمدار باشند! سیاست بازان معتقدند "هدف وسیله را توجیه می کند" از همین رو حتی اگر لازم باشد با نیرنگ و فریب مردم خودشان اهداف شان را پیش می برند و نیاز باشد دروغ های زیر و درشت بهم می بافند تا از این طریق منافع یک گروه اقلیت را فراهم بکنند. سیاستمدار اما فردی داناست که با رعایت مصلحت جمعی و با استمداد از تدبیر شخصی سعی بر محقق ساختن اهداف ملی دارد و مردمش را دوست دارد و برای سعادت آنان می کوشد اما سیاست باز، متوسل به راه های ناصواب می شود برای رسیدن به اهداف شخصی خودش یا تأمین اهداف یک دسته سیاسی خاص! حتی به قیمت ضربه زدن به بسیاری دیگر... بطور مثال، سران جمهوری اسلامی با نیت اسلامیزه کردن بلاد مختلفه و جهانی سازی این آیین مبین، ملت را از نان انداختند و پدر اقتصاد را در آوردند و بر مشکلات اجتماعی افزودند... این تصمیمات دولت بیشتر از سر سیاست بازی بود و حرص و طمع معظمٌ له تا سیاست مداری و در نظر گرفتن سود ملی... چون ما با مدیریت داهیانه منابع نفتی و گازی اصلاً نیازی به انرژی هسته ای نداشتیم و بهتر بود کیاست و سیاست به خرج میدادیم و از فساد اداری می کاستیم و فرهنگ عمومی مان را تقویت می کردیم و تعاملات مان با سایر کشورها را بهبود می بخشیدیم و به اقتصاد و اجتماع مان خدمت می کردیم اما سیاست بازانه، تیزبازی به خرج دادیم و دودش هم در پایان این طمع ورزی بیهوده، رفت به چشم خودمان و سرمان بی کلاه ماند!

در حالت فردی هم سیاستمندی خوب است، اینکه بدانی کجا و چه موقع، بهترین شیوه رفتار چیست و باید از کدام راه وارد شوی اما سیاست بازی، فرمان منِ ذهنیست از آدم، گرگ می سازد و گاهاً یک نان به نرخ روز خور که سرشار از شهوت خودفروشی ست در قبال چیزی که ارزشش را ندارد! اینکه تو مثلاً برای بدست آوردن مقامی و مالی خود را مجاب کنی خودت را حقیر ساخته، تملّق کسی را بکنی که سرتاپایش دو پاپاسی نمی ارزد. یک انسان شرافتمند و باوجدان هرگز عزتش را سیاست بازانه حراج نمی کند... او سیاستمندانه از شرفش مراقبت می کند.