زخم شیرین

رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز
میبرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز
بگذارید به آغوش غم خویش روم
بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز
گرچه با دوری او زندگیم نیست ولی
یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز
همچو گل یکنفسم جا به سر سینه گرفت
سینه ی غمزده زآن خاطره خوشبوست هنوز
رشته ی مهر و وفا شکر که از دست نرفت
برسر شانه ی من تاری از آن موست هنوز
بعد یک عمر که با او بوفا سر کردم
با که این درد بگویم؟ که جفاجوست هنوز
تا ز دل ناله ی جانسوز بر آرم همه عمر
همچو چنگم سر غم بر سر زانوست هنوز
با همه زخم که "سیمین" بدل از او دارد
میکشد نعره که آرام دلم اوست هنوز
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۴ ساعت 8:59 توسط مهـــدی
|