گفتمش... گفت...
گفتمش: کشتی مرا بر گردنت خون من است
گفت: از جان بگذرد آنکس که مفتون من است
گفتمش: با بوسه ای کردی مرا بیخود ز خود
گف: این خصایت لبهای میگون من است
گفتمش: عشق تو عالمگیر کرد افسانه ام
گفت: این افسانه سازیها از افسون من است
گفتمش: من واله و شیدا و مجنون توام
گفت: شهری واله و شیدا و مجنون من است
گفتم: ای گل رسم و قانون نکویان چیست؟ گفت:
بیوفائی رسم من، بیداد، قانون من است.
گفتمش: چون طبع من قد تو موزون است، گفت:
طبع موزون تو هم از قد موزون من است
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۴ ساعت 14:45 توسط مهـــدی
|