به راستی که مرگ مقدر است

همه از خوب و بد و زشت و زیبا و شاه و گدا به مساوات از او برخوردارمی شویم وهیچ یک از آدمیان و آدمی زادگان را از آن گریزی نیست.

عدالت محض است مرگ. به دیدار یکایک انسان هامی رود و سهم هریک را به تساوی تقسیم می‌کند. یکسره همه ی متاع دنیوی که بر سر آن‌ها غوغا‌ها بوده است را از همگان می‌ستاند اما با همه ی این احوال در برابر انسان، توانا و قادر مطلق نیست زیرا دوچیز را نمی‌تواند از انسان بازپس گیرد: نام نیک را و بدنامی او را...

بد نامان هرگز قادر نییستند مرگ را به گرفتن بدنامی خود وادارکنند

و مرگ نیز هرگز قادر نیست تا نام نیک انسانهای شرافتمند و پاک را از آنان بستاند و باخود ببرد.

اینجاست که مرگ با آنچهره توانا و سرپنجه ی زورمند خود در برابر تنها چیزی که حقیر و ناتوان می‌ماند نام نیک انسانهای نیک و خاطره ی شرافتمندی و بزرگمنشی آنهاست. و ای کاش بدکاران و اراذل ازین ویژگی و ازین گذار قاطع و گریزناپذیر مرگ درسی می‌گرفتند و جهان را چنین بر همنوعان خود تاریک و تنگ و اندوهبار نمی‌ساختند !

این است راز سخن سعدی بزرگ :

 

نیک و بد چون همی بباید مُرد

خُنُک آنکس که گوی نیکی برد

 

و این است راز جاودانگی انسان: نام نیک