در بندم از آن دو زلف بند اندر بند / نالانم از آن عقیق قند اندر قند

ای وعده‌ی فردای تو پیچ اندر پیچ / آخر غم هجران تو چند اندر چند

 

*****

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم

بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم

افکنده همچو سفره مباش از برای نان

همچون تنور گرم مشو از پی شکم

تو مست خواب غفلتی و از برای تو

ایزد فکنده خوان کرم در سپیده دم

 

*****

می بر کف من نه که طرب را سبب اینست

آرام من و مونس من روز و شب اینست

بی می نتوان کردن شادی و طرب هیچ

زیرا که بدین گیتی اصل طرب اینست

ای آنکه نخوردستی می گر بچشی زان

سوگند خوری، گویی: شهد و رطب اینست

می‌گیر و عطا ورز و نکو گوی و نکو خواه

اینست کریمی و طریق ادب اینست