همه جا فریاد است

همه جا بیداد است

نیست فریاد رسی ، نیست کسی

بانگی از دور به گوش آید لیک

نیست جز بانگ به هم بستن بند قفسی

 

***

همه جا زندان است

همه جا بیداد است

همه جا نیرنگ است

باش تا خیمه برآری به فضا

تا ببینی که پهنای فلک

آسمان نیز هم آهنگ و زمین

سرد و ناساز و پلید و تنگ است

مرگ یا زیستن؟ این پرسش تلخ

مانده بی پاسخ و لبها لبریز

رفتن اما نرسیدن اینست

حاصل زندگی و جنگ و گریز

 

***

آسمان سخت تهی ست

پاس دار سیهی ست

ماه ، ویرانه زمینی غمناک

سردتر از دل پرحسرت خاک

اختران سوخته و دود زده

قصه از شعله ی سوزانی نیست

جز دل من دل ما

هیچ کانون فروزانی نیست

 

***

راه خورشید اگر هموار است

راه دل ها بسته ست

چشمه ها آلوده ست

رنج ها بیهوده ست

شرق خواب آلوده ست

غرب در تاریکی ست

هیچ جا جای من و جای تو نیست

شب در اندیشه ی فردای تو نیست

 

***

باز در گوش من این کهنه سرود

مرگ فرمانده ی هر بود و نبود...