شعر روان جوی
شب،
رودخانه،
با کلماتی که گاه به گاه
آموخت از مکالمه ی ابر و دره ها
آهنگ روستایی و سیّال آب را
پرداخت در ستایش گل های شرم تو
وینک ...
هر جویکی که می گذرد از کنار من
آن نغمه ی نواخته ی عاشقانه را
تکرار می کند
شعر روان جوی،
صمیمی شد آنچنانک
در گوش من ،
به زمزمه تکرار می شود
همچون ترانه های خراسانی لطیف
در کوچه های کودکی من
چندان زلال و نرم و صمیمی ست
کاینک به حیرتم
آیا ...
این شعر عاشقانه ی پرشور و جذبه را
باران سروده است؟
یا من سروده ام؟
+ نوشته شده در شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 14:33 توسط مهـــدی
|