شب،

رودخانه،

با کلماتی که گاه به گاه

آموخت از مکالمه ی ابر و دره ها

آهنگ روستایی و سیّال آب را

پرداخت در ستایش گل های شرم تو

وینک ...

هر جویکی که می گذرد از کنار من

آن نغمه ی نواخته ی عاشقانه را

تکرار می کند

شعر روان جوی،

صمیمی شد آنچنانک

در گوش من ،

به زمزمه تکرار می شود

همچون ترانه های خراسانی لطیف

در کوچه های کودکی من

چندان زلال و نرم و صمیمی ست

کاینک به حیرتم

آیا ...

این شعر عاشقانه ی پرشور و جذبه را

باران سروده است؟

یا من سروده ام؟