بانگ پر از نیاز مرا بشنو ...
از تنگنای محبس تاریکی / از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو / آه ای خدا ی قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف / بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی/ این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی / در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش / یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی / اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی / بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه ترا گویم / کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو / گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان / شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش / از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی به من بده که مرا سازد / همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم / یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب ز لوح خاطر من بزدای / تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری / در عشقش تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا که دست توانایت / بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان / شوق گناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی / عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را / در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی / از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرابشنو / آه ای خدای قادر بی همتا