نشد یک لحظه از یادت جدا دل / زهی دل ، آفرین دل ، مرحبا دل

ز دستش یکدم آسایش ندارم / نمیدانم چه باید کرد با دل

هزاران بار منعش کردم از عشق / مگر برگشت از راه خطا دل

به چشمانت مرا دل مبتلا کرد / فلاکت دل ، مصیبت دل ، بلا دل

درون سینه آهی هم ندارم / ستمکش دل ، پریشان دل ، گدا دل

بشد خاک و ز کویت برنخیزد / زهی ثابت قدم دل ، باوفا دل

به تاری گردنش را بسته زلفت / فقیر و عاجز بی دست و پا دل

ز عقل و دل دگر از من مپرسید / چو عشق آمد ، کجا عقل و کجا دل

تو (لاهوتی) ز دل نالی ، دل از تو / حیا کن ، یا تو ساکت باش ، یا دل