یادم آید / مظاهر مصفا
هنوز آن چشم شهلا یادم آید / هنوز آن روی زیبا ، یادم آید
هنوز آن لعل خندان نگه سوز / هنوز آن چشم گویا ، یادم آید
هنوز آن ژاله ها کآنشب فشاندی / ز چشم مست شهلا ، یادم آید
که من نوشیدمت اشک و تو گفتی / بنوش آری گوارا ، یادم آید
هنوز آن شب که سر بر دامن من / نهاده بودی آنجا یادم آید
هنوز آن شب که افشاندی که به رویم / دو زلف غالیه سا ، یادم آید
هنوز آن شب که میبوئیدمت موی / چنان شب بوی بویا ، یادم آید
هنوز آن شب که میگفتی : مبادا / فراموش کنی ها! یادم آید
هنوز آن شب که می گفتم : جوانی / تو می گفتی دریغا ، یادم آید
سخن می گفتمت تا از جدایی / تو میگفتی : مبادا! یادم آید
همی افشردمت در پیکر خویش / بر و دوش فریبا ، یادم آید
همی افکندمت در چشم پرناز / نگاه پرتمنا ، یادم آید
منت گیسوی بر رخ می فشاندم / تو می گفتی : خدایا ، یادم آید
هنوز آن روزها کامید دیدار / می افکندی به فردا ، یادم آید
که می گفتی چو می رفتم ز سویت : / مرو یا زود بازآ ، یادم آید
که می گفتم چو میرفتی ز سویم : / مرو ، بازآ ، خدا را! را یادم آید
که می پرسید در پایان هر هجر / لبت حال لب ما ، یادم آید
هنوز آن دست در دست تو گشتن / به باغ و دشت و صحرا ، یادم آید
قرار و وعده و سوگند و پیمان / فراموشت شد ، اما یادم آید
حساب سال و ماهم نیست اما / گرفتار توأم تا یادم آید.