از لب مستت بشدم مست دوش

لبت به لبت چون بنشست رفت هوش

دست به زلفت چو زدم ، دوش ، گشت

کل تنم غالیه آسا ز بوش

گربه ملوس من آشفته حال

رام شدم ، رام تو دوش ، همچو موش

گفتمت ای گل تو ببوسی لبم

یا که بنوشم من از آن لعل نوش

چون شدی از ساغر می مست و شنگ

گفت لبت غنچه کنان خوش بنوش

لب به فراز لب شیرین چو رفت

نیست شدم در تو ، تو گشتی خموش

ای که بود عطر وصالت دوا

می کشم هر شب غم عشقت بدوش

روی نگردانیم ای گل اگر

هیچ نیاید دلم اندر خروش

نوش فزا! نیش مزن ، نوش باش

مهر بیفشان مه عشرت فروش

باز بیا بوسه فروشم به ناز

کآورد آن لعل تو خونم به جوش!