از لب مستت بشدم مست دوش ...
از لب مستت بشدم مست دوش
لبت به لبت چون بنشست رفت هوش
دست به زلفت چو زدم ، دوش ، گشت
کل تنم غالیه آسا ز بوش
گربه ملوس من آشفته حال
رام شدم ، رام تو دوش ، همچو موش
گفتمت ای گل تو ببوسی لبم
یا که بنوشم من از آن لعل نوش
چون شدی از ساغر می مست و شنگ
گفت لبت غنچه کنان خوش بنوش
لب به فراز لب شیرین چو رفت
نیست شدم در تو ، تو گشتی خموش
ای که بود عطر وصالت دوا
می کشم هر شب غم عشقت بدوش
روی نگردانیم ای گل اگر
هیچ نیاید دلم اندر خروش
نوش فزا! نیش مزن ، نوش باش
مهر بیفشان مه عشرت فروش
باز بیا بوسه فروشم به ناز
کآورد آن لعل تو خونم به جوش!
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت 21:19 توسط مهـــدی
|