شعری طنزاندود از شاعری طنزپرداز
بنده روزی به مرد اهل دلی / که یکی از رجال باهنر است
گفتم ای مرد ، بنده را با تو / گفتگویی مفید و مختصر است
پسرت تخمه می خورد شب و روز / تخمه بهر مزاج ، پر ضرر است
مگذار این همه خورد تخمه / تخمه خوردن ، مولّد خطر است
گفت آری ، ولی چه چاره کنم / رغبت او به تخمه بیشتر است
روز و شب گویمش که میوه بخر / چه کنم بنده زاد « تخمه خر » است!
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 16:32 توسط مهـــدی
|