بنده روزی به مرد اهل دلی / که یکی از رجال باهنر است

گفتم ای مرد ، بنده را با تو / گفتگویی مفید و مختصر است

پسرت تخمه می خورد شب و روز / تخمه بهر مزاج ، پر ضرر است

مگذار این همه خورد تخمه / تخمه خوردن ، مولّد خطر است

گفت آری ، ولی چه چاره کنم / رغبت او به تخمه بیشتر است

روز و شب گویمش که میوه بخر / چه کنم بنده زاد « تخمه خر » است!