رخ تو دخـلی به مـه نـدارد / که مـه دو زلـف سیـه نـدارد

به هیـچ وجهـت ، قمـر نخـوانـم / که هیـچ وجـه شبـه نـدارد

بیـا و بنـشیـن به کنـج چـشـمـم / که کـس در این گـوشـه ره نـدارد

نکـو ستـانـد دل از حـریفـان / ولـی چه حـاصـل؟ نگـه نـدارد

بیـا به مـلـک دل ار تـوانـی / که ملـک دل پـادشـه نـدارد

عـداوتـی نیست، قضـاوتـی نـیـست / عسـس نخـواهـد، سپـه نـدارد

یکـی بگـویـد به آن ستـمـگر : /  بهـار مسـکیـن ، گنـه نـدارد ...

- - - - - -  - - - - - - - - - - - -

ای نـاز دانـه یـار ، سـر از مهـر بـازکـش

بـسیـار نـاز داری و نـازکـش

فرماندهیسـت چشـم تو، ز ابرو کشیده تـیـغ

پیشش سپاه مژه به حال دراز کش!