صنما بيا ، صنما بيا كه به عهد بسته وفا كنم / مظاهر مصفا
صنما بيا ، صنما بيا كه به عهد بسته وفا كنم
سر و جان و تن ، دل و عقل و دين ، همه در ره تو فدا كنم
به جهان نشان وفا منم كه جهان صدق و صفا منم
بري از ريا به خدا منم ، بخدا منم كه وفا كنم
به تو هر گزند و بلا رسد غمي از نكرده خدا رسد
دل و جان و ديده به نزد تو سپر گزند و بلا كنم
ز تو خسته شد دل خسته ام ، ز تو ناتوان و شكسته ام
همه دل به لطف تو بسته ام ، همه از تو كسب شفا كنم
صنما به من نگهي بكن ، نگهي به خاك رهي بكن
نكني هميشه گهي بكن ، كه تو را هميشه دعا كنم
به جمال تو به كمال تو ، به سياهدانه ي خال تو
كه ز لوح سينه خيال تو نشود دمي كه جدا كنم
گل من مرو ز مقابلم ، كه بروي ماه تو مايلم
چكنم اسير غم دلم ، نتوانمت كه رها كنم
تو به بوي ياس و سپر غمي ، به سپيدي گل مريمي
بصفاي اشكي و شبنمي ، بنماي رخ كه صفا كنم
به كجاست چشم و چراغ دل ، به كجاست لاله باغ دل؟
كه نيايدم به سراغ دل ، من خسته رو به كجا كنم؟
ز خدا بود همه مشكلم ، كه سرشته عشق تو با گلم
بفكنده مهر تو در دلم ، گله پس من از تو چرا كنم!؟