صنما بيا ، صنما بيا كه به عهد بسته وفا كنم

سر و جان و تن ، دل و عقل و دين ، همه در ره تو فدا كنم

به جهان نشان وفا منم كه جهان صدق و صفا منم

بري از ريا به خدا منم ، بخدا منم كه وفا كنم

به تو هر گزند و بلا رسد غمي از نكرده خدا رسد

دل و جان و ديده به نزد تو سپر گزند و بلا كنم

ز تو خسته شد دل خسته ام ، ز تو ناتوان و شكسته ام

همه دل به لطف تو بسته ام ، همه از تو كسب شفا كنم

صنما به من نگهي بكن ، نگهي به خاك رهي بكن

نكني هميشه گهي بكن ، كه تو را هميشه دعا كنم

به جمال تو به كمال تو ، به سياهدانه ي خال تو

كه ز لوح سينه خيال تو نشود دمي كه جدا كنم

گل من مرو ز مقابلم ، كه بروي ماه تو مايلم

چكنم اسير غم دلم ، نتوانمت كه رها كنم

تو به بوي ياس و سپر غمي ، به سپيدي گل مريمي

بصفاي اشكي و شبنمي ، بنماي رخ كه صفا كنم

به كجاست چشم و چراغ دل ، به كجاست لاله باغ دل؟

كه نيايدم به سراغ دل ، من خسته رو به كجا كنم؟

ز خدا بود همه مشكلم ، كه سرشته عشق تو با گلم

بفكنده مهر تو در دلم ، گله پس من از تو چرا كنم!؟