سرهنگ غلام حسین خان متخلص به «سرود» در تهران متولد شده است و از عنفوان جوانی به خدمت نظام گرائیده است.  وی از نوادگان میرزا محمد علیخان گرگانی متخلص به " ناطق " است که از شعرای زمان شاه سلطان حسین صفوی بوده و بسبک هندی یعنی بروش " عرفی " ، " صائب " و "کلیم " شعر می سروده است. دیوان این شاعر ارجمند در حدود هفت هزار بیت است. نمونه ای از اشعار وی در پی می آید.

 

*****

 

به هجران تو گر بگذاشتم دور جوانی را / ز وصلت لیک دارم چشم عمر جاودانی را

دهد پیک نسیم ار مژده وصل تو جان بازم / که جز جان عاشق بیدل ندارد مژدگانی را

مرا تیر نگاهت پیر هنگام جوانی کرد / گرت باور نیاید بنگر این قد کمانی را

فراقت آنچنان غم را به جانم داده استیلا / که برد از لوح خاطر نقش فکر شادمانی را

امید بوسه از کام و دهان دوست کی باشد / که نتوان داشت چشم از خوبرویان کامرانی را

شب هجرت به روز آوره ام با خون دل اما / ندانم بر چه باید حمل کرد این سخت جانی را

مسخّر کرد چین زلف خوبان از جهانی دل / کسی نادیده جز از عشق این کشورستانی را

کسی را لاف همچشمی است با مجنون که آموزد / به پیش ناقه لیلی طریق ساربانی را

نصیحت کی نماید چاره آب دیده عاشق / که با خاشاک نتوان بست راه سیل آنی را

ز هر عضو تو آید فتنه در شهر دلی برپا / به ملک حسن خوش داری اصول خانخانی را

به گلزار رخت پابند شد دل دیده اشک افشان / محبت می دهد اینگونه درس باغبانی را

چه می نالی سرود از فتنه ایام دون پرور / شکایت چاره ننماید قضای آسمانی را

*****

سر تا سر گیتی همه رنج است و ملال / نز هجر غمین باش و نه شادان به وصال

خاطر منما ز بیش و کم رنجه که نیست / سرمایه زندگی به جز خواب و خیال

***

گفتی ز فراق دیده جیحون نکنم / یاد از تو و آن لبان میگون نکنم

تا دل بود آشفته لیلی صفتی / ممکن نبود که کار مجنون نکنم