گريه مي گيردم از بيهوده خنديدن گل...
گريه مي گيردم از بيهوده خنديدن گل
كه همين خنده شود خود سبب چيدن گل
چه نيازيست به چيدن ، كه دل انگيز تر است
بر سر ساقه ي فيروزه نشان ديدن گل
چمن و باغ و درختان ، همه در وجد آيند
زين به هر سوي گرائيدن و رقصيدن گل
آنقدر زود شود پرپر و بر باد رود
كه نماند به كسي فرصت بوئيدن گل
مي شكستند كه دستي سوي هر گل نرود
مي شنيدند اگر نغمه ي ناليدن گل
گل دليليست كه تا جلوه ي حق را نگريم
بهر چيدن نبود علت روئيدن گل
بسكه از نازكي ساعد گل مي ترسم
گريه مي گيردم از بيهده خنديدن گل
+ نوشته شده در شنبه دهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 21:15 توسط مهـــدی
|