گريه مي گيردم از بيهوده خنديدن گل

كه همين خنده شود خود سبب چيدن گل

چه نيازيست به چيدن ، كه دل انگيز تر است

بر سر ساقه ي فيروزه نشان ديدن گل

چمن و باغ و درختان ، همه در وجد آيند

زين به هر سوي گرائيدن و رقصيدن گل

آنقدر زود شود پرپر و بر باد رود

كه نماند به كسي فرصت بوئيدن گل

مي شكستند كه دستي سوي هر گل نرود

مي شنيدند اگر نغمه ي ناليدن گل

گل دليليست كه تا جلوه ي حق را نگريم

بهر چيدن نبود علت روئيدن گل

بسكه از نازكي ساعد گل مي ترسم

گريه مي گيردم از بيهده خنديدن گل